به بهانه سودای جدایی طلبی کردها در این اواخر پیشنهاد میکنم یک بار دیگر به تماشای چ بنشینید.
"چ" قرار نیست شخصیتی قهرمان، خارق العاده و اسطورهای از چمران را برای ما به تصویر بکشد و از سوی دیگر قرار هم نیست به تمام ابعاد زندگی مصطفی چمران بپردازد برای همین اگر مخاطب با پیشزمینههای قبلی خود و اینکه چمران شخصیتی غیرعادی و معجزهگر است، به تماشای فیلم بنشیند ممکن است تمام آنچه از مصطفی چمران در ذهنش ساخته شده مورد تردید و ابهام قرار گیرد. چمران اگرچه به چریک بودن شهره است اما در تمام فیلم شاهد آن هستیم که وی لباس نظامی به تن ندارد بلکه حتی با کتوشلوار به منطقه جنگی وارد میشود چراکه وی قصد جنگ ندارد آمده است برای صلح، برای خواباندن غائله، برای ارزیابی اوضاع اما همین شخصیت وقتی در مذاکره با طرف مقابل موفق نمیشود صحنه را خالی نمیکند بلکه کنار مردم و برای مردم دست به اسلحه میبرد. "چ"، چمرانی را به تصویر میکشد که با عقل و منطق تصمیم میگیرد و تحت تأثیر محیط دست به تصمیمات و رفتارهای احساسی نمیزند و این شاید به این دلیل است که وی چنین شرایطی را پیش از این در لبنان تجربه کرده است.
چمران بازرگان یا چمران خمینی؟! این مهمترین سژال و مسئله ابراهیم حاتمی کیا در "چ" است که مخاطب را به تأمل وا میدارد و با این کار این شبهه را که فیلم سفارشی ساخته شده است را نیز رد میکند. در سکانسهایی از فیلم، تنهایی و مظلومیت چمران به تصویر کشیده میشود همچون سکانسی که وی مجروحین را با گاری حمل میکند و پیرزن او را مقصر کشته شدن فرزندش میداند در حالی که وی تمام تلاش خود را کرد که مجروحین سالم انتقال پیدا کنند اما سقوط هلیکوپتر تمام امیدها را به یأس بدل کرد و یا آن جایی که بین گروه های انقلابی دو دستگی به وجود میآید و به روی هم اسلحه میکشند و او آنان را دعوت به آرامش و شنیدن صدای اذان میکند. از شخصیت چمران که بگذریم هانا زن کرد را میتوان نماد کردستانی دانست که همواره به فکر استقلال خویش است. در سکانسی از فیلم شاهد آن هستیم که او اسیران کرد را فراری میدهد و از سمت دیگر رابطه خوبی با چمران ندارد و به سبب نزدیکی همسرش به پاسداران در این شرایط و در بین انقلابیون قرار گرفته است. عنایتی، شخصیتی شورشی و جدایی طلب دارد که سر سازگاری و صلح ندارد و اصغر وصالی که آمده است برای دفاع از مردم و آرمان های انقلاب جان خود را بدهد.
از لحاظ تکنیکی نیز به نظر میرسد سکانس سقوط هلیکوپتر یک موفقیت بزرگ برای فیلم و حتی سینمای ایران محسوب میشود و از این بابت باید "چ" را تحسین کرد.
اما ایرادی که می توان به فیلم وارد دانست این است که آغاز و پایانش چندان همخوانی ندارد. در آغاز فیلم و ورود چمران به پاوه، وی از سوی اصغر وصالی طوری معرفی میشود که مخاطب انتظار دارد مصطفی چمران دست به معجزه بزند و مشکل را حل کند آنجا که وی فاتح این بحران و کهنه چریک و... نامیده میشود اما تا پایان فیلم مخاطب هرچه منتظر میماند اتفاق عجیب و معجزهای از چمران نمیبیند و همین امر ممکن است سبب ابهام و سردرگمی مخاطب شود. شاید اگر امام به گفته وصالی عصای خود را بلند نمیکرد اتفاق دیگری رخ میداد.
نویسنده: محمدرضا چاوشی