این انقلاب انقلاب خوبی بود. با یک نیت پاک و مقدس پایه ریزی شد. برای یک هدف مقدس به وجود آمد. توسط یک عالم با تقوا و زاهد هدایت شد. اما افسوس که هر جا حقی هست باطل هم به سراغش می آید. برخی ها چشم دیدن این انقلاب را نداشتند. حسادت کردند، طعنه زدند، تحقیر کردند، تحریم کردند، از نزدیک و از دور، از داخل و از خارج، آشکار و پنهان، ضربه زدند و لحظه ای را برای ریختن زهرشان از دست ندادند. جنگ تحمیل کردند، فتنه و شورش به پا کردند. پول خرج کردند. آدم خریدند اما انگار فایده نداشت. این انقلاب همچنان داشت پله های پیشرفت را بالا می رفت. اما هنوز یک مشکل اساسی و خطرناک دیگر وجود داشت. مشکل، موریانه هایی بودند که به سرعت داشتند پایه های این نردبان را از داخل می خوردند. مشکل مردمی بودند که نه تنها به این انقلاب بلکه به خدا هم باور نداشتند. فقط می خوردند و خودشان را می دیدند. حرام می خوردند. دزدی می کردند. اختلاس می کردند. زد و بند داشتند. دیگر هیچ چیز به جز منافع شخصی در نظرشان نمی آمد. زندگی می کردند به خاطر ثروت. زندگی می کردند به خاطر قدرت، به خاطر شهرت، به خاطر شهوت. این انقلاب از بدو تولد تحت فشار بوده است. آسان به اینجا نرسیده اما اگر شر موریانه ها کم نشود به سقوط نزدیک می شود. مگر نه اینکه این ها فرزندان این انقلاب اند؟ مگر نه اینکه این ها بدهکار شهدا اند؟ مگر نه اینکه این ها نمک گیر و بزرگ شده ی این نظام اند؟ پس وقت آن نرسیده که دین شان را ادا کنند؟! وقت آن نرسیده که اگر نمی توانند کمکی کنند لااقل نمک به زخم نپاشند و این انقلاب را به حال خود رها کنند؟ تا کی این فرزندان انقلاب می خواهند سرکشی کنند و انقلابشان را بخورند؟ انقلابی که رنگ آسمانی دارد و سودای رسیدن به منجی. اللهم عجل فی فرج مولانا و مقتدانا صاحب العصر و الزمان بحق الحسین.