میز نقد برنامه هفت در مورخ جمعه 7 تیرماه 1398 اختصاص داشت به فیلم کفرناحوم ساخته نادین لبکی. علی رغم تذکر سعید قطبی‌زاده در برنامه‌های قبلی مبنی بر دعوت از منتقد موافق و مخالف پیرامون یک فیلم اما باز هم شاهد آن بودیم که هر سه منتقد هم‌نظر بودند و مخالف فیلم، و چهل دقیقه یکطرفه و غیرمنصفانه فیلم را کوبیدند. قطعاً مسعود فراستی نمی‌تواند جمله‌ای را که در خصوص فیلم «ما همه باهم هستیم» به کار برد را در اینجا مجدد تکرار کند و آن این بود که همه جا را گشتیم و منتقد موافق پیدا نکردیم! پس اساساً به نظر می‌رسد این مطلب که از سایر منتقدین و نظرات متضاد آنان در برنامه استفاده شود برای طراحان میز نقد و شخص مسعود فراستی محلی از اعراب ندارد.

همانطور که نقد فیلم کفرناحوم با سه منتقد مخالف منصفانه نبود، پاسخ به نقدهای سه نفر توسط یک نفر نیز منصفانه نیست لذا در این نوشتار بیشتر به اهم مطالبی که در برنامه توسط مسعود فراستی بیان شد پرداخته می‌شود. ضمن آن‌که این نکته را یادآور می‌شوم که با وجود اینکه کفرناحوم را بدون عیب و نقص نمی‌دانم و حتی بعضی از نقدهای مطرح شده در برنامه را به فیلم وارد می‌دانم اما همچنان این فیلم را اثری قابل دفاع و قابل تأمل می‌دانم که ارزش دیدن را دارد.

کفرناحوم جوایز بسیاری را در کارنامه خود دارد از جمله جایزه ویژه هیئت داوران کن. در برنامه هفت بارها اشاره شد به اینکه جشنواره کن با توجه به اهداف و سیاست‌های مذمومش به فیلم‌ها بها می‌دهد و فیلم‌هایی اینچنینی با مضمون فقر، مهاجرت و... قطعاً مورد توجه قرار می‌گیرند و فیلم برای کسب جایزه ساخته شده است و... اما از سوی دیگر فراستی اشاره می‌کند که این فیلمِ بد در قد و قواره گرفتن جایزه کن نیست! خوب بود منتقدین تکلیف خود را در ابتدای امر در خصوص جشنواره کن مشخص می‌کردند و بعد جوایز این فیلم را زیرسؤال می‌بردند. بالاخره جایزه کن خوب است یا بد؟! اگر بد است و ماهیت آن به گونه‌ای است که با سیاست‌هایی کثیف در پشت پرده به فیلمی جایزه می‌دهند پس چطور آن جایی که فیلم «دزدان فروشگاه» جایزه را می‌گیرد کن از نظر مسعود فراستی خوب است؟ و اگر به فیلمی که خوشایند او نیست جایزه بدهند کاری اومانیستی و کثیف انجام داده‌اند؟

بخش‌عمده‌ای از نقدهای مطرح شده در خصوص این بود که فیلم به صورت افراطی، فقر، فلاکت و بدبختی را نشان می‌دهد و جوایزی که گرفته نیز به همین خاطر بوده است. فراستی می‌گوید فیلم بر اساس یک جمله ساخته شده و آن دیالوگ «زین» در دادگاه است که می‌گوید چرا من را به دنیا آوردید؟ و این یک جمله نهیلیستی است. اما او و دیگر منتقدان به بستر و زمینه‌ای که خروجی آن، این جمله است توجهی ندارند. تمام فیلم به دنبال این است که بگوید اگر شرایط نگهداری و بزرگ کردن فرزند را ندارید و تولد بچه مساوی است با مرگ تدریجی و زجر کشیدن او، این کار را نکنید چراکه کاری است غیرانسانی و غیراخلاقی. کجای این پیام، نهیلیستی است؟! صحبت این منتقدین مثل این می‌ماند که بگویند فرزندآوری معتادان و کارتن‌خواب‌های مبتلا به ایدز هیچ اشکالی ندارد و هرکس مخالف آن باشد یک نهیلیست است! کارگردان فیلم دیگر چه کار می‌بایست انجام می‌داد تا شرایط وخیم این خانواده را به تصویر بکشد؟ حال سؤال این بچه القای پیام نهیلیستی است؟! خانواده‌های ازهم‌پاشیده‌ای همچون خانواده زین که نه توانایی تغییر شرایطشان را دارند و نه انگیزه و تلاشی در آنان دیده می‌شود، نه حکومت و نهادی به داد آنان می‌رسد و نه امیدی به بهبود وضعشان است در خصوص مسئله فرزندآوری چه باید بکنند؟ فرزند و فرزندانی یکی پس از دیگری به دنیا آورند و بعد آن‌ها را بفروشند؟ فرق انسان و حیوان در ازدیاد نسل چیست؟ فرزند را به دنیا می‌آورند و در جهت رشد و تعالی او تلاش می‌کنند وقتی نه تنها چنین شرایطی فراهم نیست بلکه وضعیت کاملاً در جهت معکوس است، عدم فرزندآوری نه تنها شعاری نهیلیستی نیست بلکه کاری است منطقی و عقلانی.  اشکال کار منتقدین هفت این است که در بسیاری از اوقات چسباندن برچسب‌های مختلف به فیلم و فیلمساز را کافی می‌دانند بدون اینکه توضیحی درباره آن بدهند. شاید هم توضیح و علت قانع کننده‌ای وجود ندارد که به یک برچسب اکتفا می‌شود.

مضمون آنچه از صحبت‌های منتقدین و به ویژه مسعود فراستی به دست می‌آید این است که چون فیلم فقط سیاهی و فلاکت و فقر را نشان می‌دهد و هیچ روزنه امیدی در آن نیست پس فیلم خوبی نیست. این یکی از اصلی‌ترین نقدهایی است که در خصوص کفرناحوم مطرح کردند. اما برای پاسخ به این اشکال می‌خواهم اندکی از فیلم «آلمان سال صفر» که از قضا از بهرین فیلم‌های عمر مسعود فراستی نیز می‌باشد وام بگیرم. اساساً تناقض در نظرات این منتقد مطلب جدیدی نیست اما در ادامه اوج آن را خواهید دید.

«آلمان سال صفر» ساخته روبرتو روسلینی که از نمونه‌های بارز سینمای نئورئالیسم ایتالیا است داستان پسری است که همراه خانواده خود با فقر و فلاکت ناشی از جنگ جهانی دست و پنجه نرم می‌کند. پسرک سنش کم است و به او اجازه کار نمی‌دهند. پدرش مفلوک و بیمار گوشه خانه افتاده و سربار دیگران است. مادری وجود ندارد. برادرش از سربازی فرار کرده و در خانه مخفی شده و خرج خورد و خوراک او را هم باید برادر کوچکتر درآورد. خواهرش هم به فاحشه‌خانه‌ها رفت و آمد می‌کند تا بتواند پول یا حتی شده یک نخ سیگار بدست آورد. فقر و سختی آنقدر به این خانواده و پسربچه فشار می‌آورد که او تصمیم می‌گیرد پدر مریض خود را راحت کند تا یک نان‌خور کم شود. او پس از کشتن پدرش دچار تشویش و ناراحتی و عذاب وجدان می‌شود و دست آخر خودش را نیز از بالای یک ساختمان پرت می‌کند و فیلم به پایان می‌رسد. ما در این فیلم سیاهی می‌بینیم، پدرکشی می‌بینیم، سوء استفاده از کودکان را می‌بینیم و دست آخر خودکشی و تسلیم شدن پسربچه را. در این جا قصد نقد فیلم آلمان سال صفر را ندارم اما این فیلمی است که کوچکترین روزنه امیدی در آن نیست و فیلم محبوب منتقد برنامه هفت است.

اما این سمت ماجرا، کفرناحوم در عین حال که در نشان دادن فقر و تلخی به پای آلمان سال صفر نمی‌رسد و فیلم محصول چهار سال تحقیق کارگردان است، بازیگران فیلم نیز در زندگی واقعی‌ کاملاً به نقش‌های خود نزدیک هستند و این سختی و رنجی که فیلم نشان می‌دهد از آسمان نیامده یا زاده تخیل فیلمساز نیست بلکه بخش زیادی از آن، تجربه زیسته بازیگران است. «زین الرافعی» بازیگر نقش اول که در زمان ساخت فیلم ۱۲ سال دارد، پناهنده ای سوری است که هشت سال در لبنان در زاغه‌ای اطراف بیروت زندگی کرده‌است یا «راحیل» با بازی «یوردانوس شیفرا»، واقعاً یک مهاجر غیرقانونی اتیوپیایی است. فیلم، هم رگه‌هایی از شوخی و طنز را در خود دارد و هم در برخی صحنه‌ها زیباترین روابط انسانی و عاطفی را به تصویر می‌کشد نظیر رابطه زین با خواهرش یا حتی زین و کودک. فهم و درک این روابط به بخشی از نقدهایی که به فیلم وارد شد نیز پاسخ می‌دهد همچون اشکالی که به رابطه زین با کودک وارد کردند. رابطه این دو معلول رابطه زین با زن مهاجر است. جایی که زین خانه را ترک می‌کند و جا و غذایی ندارد، این زن مهاجر است که به او غذا و سرپناه می‌دهد لذا در ادامه زین که همچنان جایی برای رفتن ندارد خود را موظف به نگهداری از کودک می‌داند تا لطف زن را جبران کرده باشد و با گذشت زمان رابطه‌ای عاطفی بین زین و کودک شکل می‌گیرد.

کفرناحوم داستان فقر و درد است و بدون شک یکی از عوامل اصلی این وضعیت در کشور لبنان، جنگ است. و از آن جایی که منشأ این جنگ رژیم غاصب صهیونیستی است پس می‌توان نام فیلم را استعاره‌ای دانست از عامل این مصیبت‌ها و رنج‌ها چراکه کفرناحوم در سرزمین‌های اشغالی فلسطین واقع شده است.

در پایان این نوشتار می‌خواهم به دو بازی درخشان در این فیلم اشاره کنم که در میز نقد هفت با یک جمله که بازی پسر خوب است و خوش قیافه نیز هست از آن گذشتند.. هر کس که از سینما سررشته‌ای هم نداشته باشد این را می‌داند که بازی گرفتن از کودکان چقدر کار مشکلی است و ما با یک بازی درخشان، اندازه و باورپذیر از پسری که نقش زین را بازی می‌کند روبرو هستیم. و همچنین کودکی که در فیلم است اگرچه کاملاً خودش است اما این هوشمندی کارگردان را نشان می‌دهد که بچه‌ای را انتخاب کرده که نه آنقدر کوچک است که فرمان‌پذیر نباشد و نه آنقدر بزرگ شده است که صحبت کند. این کودک به زیبایی در این فیلم هدایت می‌شود و ترکیب بازی این دو بچه اثری را خلق می‌کند که یک کلاس آموزشی است برای استفاده صحیح و اثرگذار از بچه‌ها در سینما. سال‌هاست که بسیاری از فیلمسازان ما تلاش می‌کنند از بچه‌ها در فیلم‌ها بازی بگیرند و نمایش اسف‌باری از تصنع که یکی پس از دیگری روی پرده می‌بینیم. این فیلم را فیلمسازان ما هم باید ببینند و از آن بیاموزند.

نویسنده: محمدرضا چاوشی

(این مطلب پیش‌تر در سایت سلام سینما نیز منتشر شده است)